مشرق-
قبلاً در جلسات مشورتي مختار و ابراهيم، مقدمات قيام و تاريخ آن، معين شده بود و شيعيان در آمادهباش کامل بسر ميبردند.
هنگام غروب بود که ابراهيم فرزند مالک اشتر و مرد شماره 2 قيام با توافق قبلي مختار، به عنوان اعلام رسمي قيام، بر مأذنه رفت و اذان گفت، سپس شيعيان در مسجد، نماز مغرب را پشت سر ابراهيم به جاي آوردند.
رژه مسلحانه يا قدرتنمايي
پس از نماز، ابراهيم دستور داد جمعيت پشت سر او به طرف خانه مختار حرکت کنند، در حالي که همه مسلح و آماده رزم بودند.
«اياس بن مضارب» رئيس شهرباني کوفه، به سرعت خود را به استاندار (ابن مطيع) رساند و به او اعلام خطر کرد و گفت: به زودي مختار قيام خواهد کرد.
ديگر مسأله قيام علني شده و دشمن متوجه اوضاع گشته بود و گزارشات مختلف درباره قيام، سبب شد که عمال حکومت، قبل از هرچيز شهر را کاملاً به کنترل خود درآورند.
حکومت کوفه بدست عمال عبدالله زبير بود و عبدالله بن مطيع از طرف ابن زبير استاندار کوفه بود. و مرحله اول قيام آن بود که کوفه آزاد شود و سپس مسأله تصفيه شهر و بعد از آن جنگ با حکومت شام اعلام شود.
اعلام حکومت نظامي
دو روز قبل از تعيين تاريخ قيام از جانب مختار و ابراهيم، يعني روز دوشنبه دوازدهم ربيعالاول سال 66هـ.ق، شهر کوفه حکومت نظامي شد. و شهر، چهرهاي ديگر به خود گرفت، اياس بن مضارب، نيروهاي خود را در شهر جمع کردند و به فرمان ابن مطيع، اعلام حکومت نظامي کردند.
اياس، رئيس شهرباني و جمعي از شرطهها و ماموران، در مرکز شهر مستقر شدند و «اياس» و فرزندش، «راشد» را به فرماندهي جمعي ديگر از نيروها، به طرف «کناسه» فرستاد و تعدادي را به طرف بازار، و خلاصه گزارش کار خود را به حاکم کوفه ارائه داد و پيشنهاد کرد که: هريک از مراکز مهم و ميدانهاي حساس شهر را با نيروهاي مسلّح خود، تحت فرماندهي سران محلي و وابسته خود، به کنترل خود درآورد.
حاکم کوفه شخصاً براي برقراري امنيت و جلوگيري از هرگونه تشنّج و اختلال، وارد صحنه شد و گروههاي مسلح محلي را به نقاط حساس شهر گماشت.
1- عبدالرحمن بن سعيد، را به فرماندهي گروهي از نيروهاي خود به ميدان حساس «سبيع» فرستاد و به او سفارش کرد: مواظب طايفه خود باشد و پس از اطمينان از آنان، ميدان حساس شهر را حفاظت کند، که مبادا حادثهاي رخ دهد که در آن صورت بيعرضگي خود را نشان داده است.
2- «کعب بن ابي کعب خثعمي» را با گروهي مسلح، براي کنترل ميدان «بشر» اعزام کرد.
3- مسئوليت کنترل ميدان «سالم» را به «شمر بن ذي الجوشن» و نيروهاي تحت فرماندهي او واگذاشت.
4- «عبدالرحمن بن مخنف» را با تعدادي مسلح، به ميدان «صائدين» گسيل داشت.
5- «ابوحوشب» و نيروهايش را مسئول حفاظت از ميدان «مراد» کرد و به آنان سفارش کرد که: مواظب طوائف خود و محلهاي مأموريت خويش باشند.
6- «شبث بن ربيعي» را به خارج از شهر، در نقطهاي به نام «شورهزار» با جمعي مسلح، به عنوان نيروهاي پشتيباني مستقر کرد و به وي سفارش کرد که: هرگاه صداي نيروهاي مختار را شنيدي، به طرف آنان حرکت کن.
حکومت نظامي، روز دوشنبه (دو روز قبل از شروع قيام) در شهر کوفه اعلام شده بود و تمام مسيرها و مراکز حساس شهر، در کنترل نيروهاي دشمن بود.
ابراهيم مالک اشتر در سريال مختارنامه
به سوي خانه مختار
«ابراهيم» پس از اداء نماز مغرب با جمعي مسلح، به قصد ديدار مختار، به طرف خانه مختار حرکت کرد، و او از اوضاع شهر باخبر بود و ميدانست که راهها و مراکز حساس و ميادين شهر را نظاميها قُرق کردهاند.
حميد بن مسلم گويد: «شب سهشنبه بود که همراه ابراهيم، به طرف خانه مختار حرکت کرديم و تا اينکه به خانه «عمرو بن حريث» رسيديم. ما همه سواره بوديم و تعدادمان حدود يکصد مرد جنگي بود که همه مسلح بوديم و زير قباي خود، زره پوشيده بوديم و شمشيرهاي خود را به کتفمان آويخته و سلاح ما جز شمشير، چيز ديگري نبود. ما از خانه سعيد بن قيس نيز گذشتيم تا به خانه «اسامه» رسيديم.
ما به ابراهيم پيشنهاد کرديم که از راه امنتري حرکت کنيم و از طرف خانه «خالد بن عرفطه» عبور کرده و از طرف «محله نخيله» ميگذريم تا به خانه مختار برسيم. «ابراهيم» که جواني دلير و نترس بود، پيشنهاد ما را رد کرد و از برخورد با نيروهاي دشمن واهمهاي نداشت و چنين گفت:
«به خدا از کنار دارالعماره و وسط بازار ميگذرم، تا دشمن را مرعوب کنم و عملاً به آنان بفهمانم که ما آنان را چيزي حساب نميکنيم.»
سرانجام راه «باب الفيل» را پيش گرفتيم، و مسير ما درست به سوي قلب نيروهاي دشمن بود و از خانه «عمرو بن حريث» گذشتيم که ناگهان فرمانده نيروهاي دشمن با نيروهاي مسلح خود، مقابل ما سبز شدند و راه را بر ما بستند.
اولين برخورد مسلحانه
اياس بن مضارب فرمانده نيروهاي حاکم کوفه فرياد زد: شما کيستيد، چکارهايد؟!
ابراهيم با آرامش و خونسردي، جواب داد: من ابراهيم فرزند اَشترم!
ابن مضارب: اين گروه مسلح چيست که تو را همراهي ميکند؟!
منظورتان چيست؟ و اضافه کرد: به خدا کار شما مشکوک است، به من گزارش دادهاند که تو هرشب، از اين جا عبور ميکني، من نميتوانم اجازه دهم که به راهت ادامه دهي، تو الان بازداشتي يا الله، راه بيفت، تا پيش امير برويم و هرچه او دستور داد همان خواهد شد.
ابراهيم، مرد غيرت و شهامت، يکدفعه خشمگين شد و خطاب به فرمانده نيروهاي حاکم کوفه، فرياد زد: بيپدر برو کنار!
ابن مضارب: هرگز، نميشود!
اياس بن مضارب فرمانده سربازان حاکم زبيري کوفه در سريال مختارنامه
فرمانده نيروهاي حاکم کوفه کشته شد
حميد بن مسلم، که خود از شاهدان صحنه است ميگويد:
در اينجا ديدم، مردي به نام «ابوقطن» پشت سر فرمانده سربازان حاکم کوفه ايستاده بود و غالباً اسکورت او بود و افراد نسبت به او احترام خاصي قائل بودند، و با ابراهيم نيز سابقه دوستي داشت.
ابراهيم او را صدا زد: ابوقطن! بيا جلو.
وي جلو آمد و نيزه دراز بلندي نيز، در دست داشت.
ابوقطن، خيال ميکرد، ابراهيم از او خواسته است که جلو بيايد و وساطت کند و با ريش سفيدي، فرمانده سربازان بن مطيع را راضي کند که جلو مسير ابراهيم را باز کند، اما ديدم ابراهيم بسرعت دست برد و نيزه ابوقطن را از دستش گرفت و آن را ورانداز کرد و گفت: عجب نيزه درازي است! و ناگهان نيزه را بلند کرد و درست در گلوي ابن مضارب، جاي داد. تا خواست بجنبد، با فشار نيزه ابراهيم، سرنگون شد و بر روي زمين غلطيد و ابراهيم به يکي از همراهانش دستور داد تا سر وي را از بدنش جدا کند و او نيز بلافاصله دستور ابراهيم را اجراء کرد.
نيروي مسلحي که تحت فرماندهي ابن مضارب بودند، با ديدن اوضاع، صحنه را ترک کردند و هرکدام به طرفي متواري شدند و سپس به نزد ابن مطيع حاکم کوفه رفتند و جريان را به او گزارش دادند. ابن مطيع که اوضاع را جدي و خطرناک ديد، بلافاصله فرزند اياس بن مضارب مقتول را به جاي پدرش نصب کرد و نام او «راشد» بود، و پُست راشد را که نگهباني از بازار بود، به «سويد بن عبدالرحمن منقري» سپرد.
بالاخره نيروهاي دشمن، با توجه به شناختي که از دليري و مردانگي ابراهيم داشتند از مسير ما کناره گرفتند و ما بر مختار وارد شديم. اين جريان در شب چهارشنبه رخ داد.
ما بايد زودتر دست به کار شويم
ابراهيم به نزد مختار رفت و گفت: قرار بود فردا شب قيام را شروع کنيم، اما حادثهاي که امشب رخ داد، سبب شد که ما همين امشب، وارد عمل شويم و به دشمن فرصت ندهيم. مختار ناگهان تکان خورد و گفت: مگر چه شده؟
ابراهيم گفت: اياس بن مضارب فرمانده نيروهاي حاکم کوفه راه را بر ما گرفت و تصميم داشت مرا بازداشت کند که من هم او را کشتم و اينک سر بريده او را نيز آوردهام.
مختار که خوب به روحيه ابراهيم آشنا بود، با خوشحال گفت: «فبشرک الله بخير، فهذا طير صالح و هذا اول الفتح؛ خوش خبر باشي. خداي مژده خيرت دهد. اين را به فال نيک ميگيرم. انشاءالله اين آغاز فتح است.»
سران انقلاب خاصه ابراهيم، فرمانده کاردان و دلير، در خانه مختار جمع هستند و جريان برخورد مسلحانه و کشته شدن بن مضارب سبب شد که بنا بر پيشنهاد ابراهيم، در همان شب رسماً قيام اعلام شود و مبارزين، شهر حساس کوفه را تصرف کنند.